قسمتی از متن کتاب:
در زمینی که همه دشمن هم هستند/ و کسی را به کسی مهری نیست/ بی قرارم امروز./ برگی از شاخه فرو می افتد/ و نگاهم با آن.../ می رود با امواج/ باز برگی و نگاهم با آن/ می رود تا آن دور/ می رود تا دریا./ کاش این رود که در دره به خود می پیچد/ بی قراری مرا هم با خود،/ تا دلِ تیرهٔ دریا می برد/ در دل تیرهٔ دریا می ریخت (شعر در پای یک رود) می تپد در سینه/ دلِ مشتاقم سخت،/ چون که در آینهٔ دیدهٔ دوست/ طرحِ پروازِ کبوترها را/ باز هم می بینم