قسمتی از متن کتاب :
شب بود و هوا تاریک بود.روزی که برای پسربچه نخستین کیف مدرسه را خریدند، به این وضع پایان مییافت.وقتی پسر بچه میخواست دراز بکشد و بخوابد، نمیتوانست برای کیف خودش جایی در نظر بگیرد. بالاخره کیف را کنار بالینش گذاشت. پسربچه هنوز نمیدانست (بعداً خواهد دانست) که نصف کلاس کیفهایی عین کیف او خواهند داشت. اما پسر بچه از این هم ناراحت نخواهد شد، با همه اینها، کیف او باز هم خارق العاده ترین کیف، کیفی کاملاً ویژه خواهد بود. او همچنین نمی دانست که در زندگی کوتاهی که دارد، رویدادهای تازه ای در انتظار اوست، نمیدانست که روزی فرا میرسد که او در سراسر جهان تنها و بیکس میشود و فقط کیف با او میماند. و علت همه اینها افسانه گوزن ماده - مادر شاخدار خواهد بود - افسانه ای که از هر افسانه دیگر بیشتر دوست دارد...