قسمتی از متن کتاب :
آقاجان هرکسی را به خانه دعوت نمیکرد. بیشتر با دوستان و خویشاوندان رفت و آمدمیکرد. اگر غریبهای به خانهمان میآمد، ما دخترها و مامان اجازه نداشتیم که وارد پذیرایی بشویم. تا بچه بودیم، میرفتیم و مینشستیم. میدانستیم که آن جا آقاجان روی دستمان نمیزند، میتوانیم از میوه و تنقلاتیکه چیده بودند، برداریم. همین که کمی قدکشیدیم، دیگر اجازه نداشتیم.