قسمتی از متن کتاب :
نویسنده میاندیشد. هیچ داستانی برای گفتن وجود ندارد. و ملال آغاز میشود. و چون به تنهائی تحمل این ملال را ندارد از نو به داستان پناه میآورد. من به سادگی میتوانم ملالم را به شخصیتهایم انتقال دهم و جستجو را برای پیداکردن شخصیتهائی که پذیرای ملال وی باشند آغاز میکند. اما دیری نمیگذرد که در مییابد: اساساً شخصیت بدون ملال وجود ندارد. پس از نو به این نتیجه میرسد هیچ داستانی برای گفتن وجود ندارد...